"عمق تنهایی"

قوی تر آمدم اما خداقوت به بازویت
که بردی لشکر قلب مرا با تار گیسویت

نمی دانم چه وردی خوانده چشمانت میان شهر
که هر جادوگری مانده است در تفسیر جادویت

شبیه شعر می ماند نگاه گرم و گیرایت
پر از اسرار پنهانی است چشمان هنرجویت

نمی دانم کجا آموختی علم قضاوت را
که هر جا بوده حق با من تو گفتی از ترازویت

تو آن سیلی و من آوار گیلانم تو می دانی
که هر دم غرق می گردم میان این هیاهویت؟

نمی دانم چه شد من فاتح مغرور ایرانی
قوی تر آمدم اما... خداقوت به بازویت

#محمدامین_آقایی aminaghaeiiiii@